داستان بسیار بسیار جالب +18 ( بیماران قلبی نخوانند)

بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما

نویسندگان

آخرین نطرات کاربران

علیرضا - سلام من سید علیرضا رضوی هستم وبلاگ شما بسیار قشنگ است اگر خواستید بیاید به وبلاگ من هم سری بزنید . . .
- 1393/3/18
حسین - سلام وبلاگ خوبی داری ممنون - 1393/3/17
تنگ طه - مطلب جالب و خنده داري بود .ولي اگه كسي در اون جمع كمي با زبان فارسي آشنايي داشت معلوم نبود چه آبرويي از سرود ملي كشورمون مي رفت .
پاسخ: بله واقعا ممنون از نظر دادنتون بازم تشریف بیاردید - 1393/3/17/sayj
s-vahid - سلام آقا رضا پیام زدم انگاری نیومد میای فیس نیک با بچه ها یک گروه تشکیل بدیم
پاسخ: باشه - 1392/10/18
s-vahid - سلام تو فیس نیک دیدمت امیدوارم بازم ببینمت میخوام با بر و بچ گروه تشکیل بدیم هستی؟ - 1392/10/18
دوست الی - سلووووم عجیجم اهنگا دایی جون تکه با حال بود مسقی
پاسخ: سلووم خواهش می کنم !!!! - 1392/9/24
یه دوست - خیلی باحال بود.دمت گرم داداش جون
ممنون - 1392/9/13
مهدی - سلام دادا وبلاگت رو دیدم خوشم اومد بازدیدتم خوبه میخواستم تبادل بنر کنیم میای؟
سایتم رو ببین اگه خوشت اومد نظر بده ایمیلتم ثبت کن با هم در ارتباط باشیم ممنون - 1392/9/1/rezatoola
عرفان هفت - واقعا عالی داستان تاثیرگذاری بود خیلی خوب
پاسخ: بله - 1392/8/24
عرفان هفت - خیلی داستان قشنگی بود - 1392/8/24

امکانات جانبی

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 5
بازدید کل : 176350
تعداد مطالب : 127
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1



داستان بسیار بسیار جالب +18 ( بیماران قلبی نخوانند)

بازدید: 466

اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد.
مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم

شب را اینجا بمانم؟ »
...
......

رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به

او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند.
...
شب هنگام وقتی مرد می خواست

بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود . صبح فردا از

راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی

گفتند:

« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم .

چون تو یک راهب نیستی»

مرد با نا امیدی از

آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.

چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم در

مقابل همان صومعه خراب شد .

راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند

، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند.. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت

کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید.

صبح فردا پرسید که آن صدا

چیست اما راهبان بازهم گفتند:

« ما نمی توانیم

این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»

این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی

ام را برای دانستن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم

این است که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»

راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی

چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین

را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»

مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.

مرد گفت :*« من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری

که از من خواسته بودید کردم . تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236, 284,232 عدد

است. و 231,281,219, 999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد»

راهبان پاسخ

دادند :« تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است . اکنون تو یک راهب هستی.

ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم..»

رئیس راهب های

صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن در

بود»

مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت :« ممکن است کلید

این در را به من بدهید؟»

راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد.

پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به

او بدهند..

راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت

در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت.. او بازهم درخواست کلید کرد .

پشت

آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت.

و همینطور پشت هر دری در

دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.

در

نهایت رئیس راهب ها گفت:« این کلید آخرین در است » . مرد که از در های بی پایان

خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز

کرد . وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او

دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود.

.....اما من نمی توانم بگویم او چه

چیزی پشت در دید ، چون شما راهب نیستید


می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: شنبه 29 تير 1392 ساعت: 12:45 منتشر شده است

برچسب ها : ,,,,,,,,
نظرات()

مطالب مرتبط

نظرات

این نظر توسط 0072 در تاریخ 1392/4/29/6 و 13:52 دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

هه هه هه خندیدیم تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236, 284,232 عدداست. و 231,281,219, 999,129,382 سنگ روی زمین وجود داره حالا ما راحب شدیم بگوصدای چی بود


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







ورود کاربران

نام کاربری
رمز عبور

» رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری

تبلیغات

متن

چت باکس


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

پشتيباني آنلاين

پشتيباني آنلاين

آمار

آمار مطالب آمار مطالب
کل مطالب کل مطالب : 127
کل نظرات کل نظرات : 31
آمار کاربران آمار کاربران
افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا تعداد اعضا : 1

آمار بازدیدآمار بازدید
بازدید امروز بازدید امروز : 5
بازدید دیروز بازدید دیروز : 0
ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 1
ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
آي پي امروز آي پي امروز : 2
آي پي ديروز آي پي ديروز : 0
بازدید هفته بازدید هفته : 58
بازدید ماه بازدید ماه : 5
بازدید سال بازدید سال : 3062
بازدید کلی بازدید کلی : 176350

اطلاعات شما اطلاعات شما
آی پی آی پی : 18.220.200.33
مرورگر مرورگر :
سیستم عامل سیستم عامل :
تاریخ امروز امروز :

درباره ما

به سایت من خوش آمدید امیدوارم لذت ببرید.

تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوک بگو و آدرس sayjok.lxb.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






خبرنامه

براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود